و قطع کردم رفتم سراق اشپزخونه و یه نهاری درست کردمو خوردم خونه ساکت و خالی بود دیگه صدای اه ناله هام کم شده بود دلم باز ک.یر میخاست همش پیش خودم فکر میکردم توی اون مهمونی همش پسر من دختر چه بلایی سرم میاد خلاسه نهارمو خوردم و هوا تاریک شد اسماعیل زنگ زد

-الو عزیزم
+جانم نفس ساحل
-اماده شو بیا پایین با بچه ها دم در وایسادیم


سریع رفتم پای اینه و یه ارایش کوچیک کردم لباس زیر خوشگلمو پوشیدم و یه مانتو جلو باز رفتم پایین درو بستم و سوار ماشین شدم 5 تا پسر بودن با من شیش نفر توی یه ماشین من وسط اینهمه پسر صندلی عقب همشون مست بودن انگشتم میکردن منم که یکم دلگیر بودم محل نمیدادم